29 Şubat 2012 Çarşamba

عدم اطلاع از سرنوشت حسین کمانگر یک شهروند بازداشتی کُرد


یک فعال حقوق بشر محلی گفت که از سرنوشت حسین کمانگر شهروند کامیارانی که نزدیک به ۴۰ روز پیش از سوی یک مرکز امنیتی در روستای ” شیروانه ” از توابع کامیاران در جهت ارائه‌ پاره‌ایی توضیحات احضار شده بود و متعاقبا توسط نیروها امنیتی بازداشت شده بود، اطلاعی در دست نیست.
یکی از نزدیکان وی در گفتگو با کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران ضمن اعلام این خبر گفت: « بعد از مراجعات زیاد خانواده به اداره اطلاعات شهر کامیاران، این نهاد امنیتی به آنها اعلام کرد که او توسط نیروهای امنیتی استان کرمانشاه بازداشت شده و این نیروها با نیابت قضایی اقدام به بازداشت او و سپس انتقال به بازداشتگاهی امنیتی در شهر روانسر کرده‌اند. بعد از ۱۵ روز مراجعه روزانه خانواده حسین کمانگر به نهادهای امنیتی و دادگاه شهر روانسر، عاقبت به آنها اعلام شده که بعد از ۱۵ روز پیش او به کرمانشاه منتقل شده است»
این منبع همچنین به کمپین گفت: «در این مدت آقای کمانگر با وجود اینکه متاهل و دارای فرزند می‌باشد اداره اطلاعات شهر کرمانشاه اجازه ملاقات و تماس تلفنی وی با خانواده را نداده است و پس از مراجعه فراوان خانواده‌ی وی به ستاد خبری اداره اطلاعات کرمانشاه تنها به آنها اعلام شده است که وی در بازداشتگاه ستاد خبری اداره اطلاعات نگهداری و تحت بازجویی قرار دارد.»
حسین کمانگر از نزدیکان خانوادگی معلم اعدام شدهی کُرد فرزاد کمانگر است. منبع یاد شده به کمپین گفت که بعد از اعدام این معلم کُرد و برگزاری مراسم گرامی داشت وی در شهر کامیاران، فشار بر نزدیکان این خانواده در طول دو سال گذشته افزایش پیدا کرده است.

تفتیش ناگهانی خوابگاه دانشگاه علامه، توقیف لپ توقیف لپ تاپ و اخراج یک دانشجو


یک فعال حقوق بشر مطلع  گفت که طی روزهای اخیر مسئولان خوابگاه دخترانه‌ فرهمند دانشگاه علامه طباطبایی در تهران برای چندمین بار متوالی اقدام به تفتیش ناگهانی اتاق محل سکونت دانشجویان کردند. به گفته وی در پی این اقدام غیرقانونی لپ تاپ یکی از دانشجویان توقیف و پس از بررسی فایل‌های موجود در آن، دانشجوی مذکور به اتهام نگهداری فیلم غیراخلاقی از خوابگاه اخراج شد.
به گفته منبع یاد شده در هفته‌های اخیر دانشجوی دیگری نیز به دلیل استفاده از روسری به جای مقعنه از حق سکونت در خوابگاه محروم شده بود.
یکی از دانشجویان ساکن در خوابگاه دخترانه‌ی دانشگاه علامه طباطبایی به منبع کمپین گفته است: «این اولین بار نیست که مسئولان خوابگاه اقدام به تفتیش ناگهانی اتاق‌ها و جستجو در وسایل شخصی دانشجویان می‌کنند. همچنین سرپرست خوابگاه از دانشجویان خواسته است تا اطلاعات شخصی و خصوصی هم‌اتاقی‌های‌شان را در اختیار امور فرهنگی خوابگاه قرار دهند. مسئولان دانشگاه این نوع خبرچینی دانشجویان را به عنوان فعالیت‌های دانشجویی ارزیابی می‌کنند.»
منبع مطلع یاد شده به کمپین همچنین گفت: « تدابیر شدید نظارتی برای کنترل بیشتر رفتار و ارتباطات دانشجویان ساکن در خوابگاه‌های دانشگاه علامه طباطبایی از مهر ماه سال جاری با نصب دوربین‌ در ساختمان‌های خوابگاه این دانشگاه شکل علنی‌تری به خود گرفت. در عین حال سالن اینترنت خوابگاه نیز طی ساعت‌های مختلف روز مرتبا از سوی مسئولان خوابگاه با هدف نظارت بر فعالیت‌های اینترنتی دانشجویان مورد بازدید قرار می‌گیرد.»
او افزود که دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی برای توصیف این گونه اقدامات نظارتی و کنترلی، از خوابگاه که محل سکونت و استراحت دانشجویان است به عنوان «اتاق شیشه‌ایی» نام می برند.

گزارشی از روز ملاقات بند زندانیان سیاسی زن یک روز در سالن ملاقات زندان اوین


ساعت ۱۱ صبح، وارد سالن ملاقات زندان می‌شویم.
صندلی‌های سالن پر است از خانواده‌هایی که برای دیدن زندانیانشان آمده‌اند. البته آنها زندانیان عادی هستند و هنوز از خانواده‌های زندانیان سیاسی زن، فقط دو نفر آمده‌اند که با عجله می‌روند برای پرکردن ” کارت ملاقات” . زن و مرد مسنی روی صندلی‌ها نشسته‌اند. خانواده میترا زحمتی هستند.از نوکیشان مسیحی که در دادگاه به دو سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده است.
کمی که می‌گذرد کم‌کم خانواده‌های دیگر هم می‌آیند. خواهر ژیلا کرم‌زاده، خودش را لنگان‌لنگان می‌رساند برای پرکردن کارت و می‌نشیند روی صندلی .خواهر مهدیه گلرو با عجله همان مسیر را طی می‌کند. می‌گوید سه هفته است نتوانستم بیایم ملاقات مهدیه.
دیگرانی هم می‌آیند، همسران عاطفه نبوی و معصومه یاوری.
خواهر مهدیه، شکلات تعارف می‌کند و دور می‌چرخاند. ما که با رسم و رسوم سالن ملاقات آشنا نیستیم، فکر می‌کنیم حتما مناسبت خوشایندی است که شکلات پخش می‌کنند. اما دیگران می‌گویند، این رسم خانواده‌ها در سالن ملاقات است که هر بار یک نفر شکلات یا شیرینی می‌آورد و بین دیگران پخش می‌کنند. کمی بعد همسر مریم اکبری‌منفرد هم با یک بسته شکلات سر می‌رسد و شروع می کند به تعارف کردن. مریم اکبری با سه دختر بچه، محکوم به تحمل ۱۵ سال زندان است و تا امروز یک ساعت هم به مرخصی نیامده است. او از زندانی‌های عاشورای ۸۸ است.
مادر ریحانه حاج‌ابراهیم و خواهرش در کنار مادر و خواهر مهدیه گلرو در انتهای سالن نشسته‌اند و حرف می‌زنند. مادر ریحانه می‌گوید که معده دخترش دچار مشکل شده و به او رسیدگی نمی‌شود، ریحانه بیش از ۲ سال است که در زندان است و مرخصی نداشته است. حالا هم این مادر نگران از شرایط جسمی دخترش می‌گوید که نمی‌تواند نان و غذای زندان را بخورد و به سختی روزگار می‌گذراند با درد معده. ریحانه هم ۱۵ سال حکم زندان دارد.
مادر مهدیه بعد از ۲ سال و سه ماه هم‌چنان روی این صندلی‌های آبی سالن ملاقات نشسته و شاید به ۳۰ اردیبهشت ماه ۹۱ فکر می‌کند که دخترش آزاد می‌شود از این دیوارها.
خانواده زندانیان بهایی هم آمده‌اند. مهوش ثابت و فریبا کمال‌آبادی. آنها قدیمی‌ترین ملاقات‌کنندگان این سالن هستند. از اسفندماه ۸۷ که مهوش و فریبا بازداشت شدند. مدت ۲ سال در روزهای ملاقات ۲۰۹ ملاقاتشان می‌کردند و حالا به همراه خانواده‌های دیگر ایستاده‌اند به انتظار دیدن زندانیانشان. مهوش و فریبا هر کدام به ۲۰ سال زندان محکوم شده‌اند.
خواهران اشرف علیخانی هم با یک بچه کوچک از راه می‌رسند . شال‌گردن‌های دست‌باف زندان را دور گردنشان انداخته‌اند .سلام و احوال‌پرسی می‌کنند و کمی دورتر از سایرین می‌ایستند. انگار هنوز خیلی آشنا نیستند به این سالن و چهره‌هایش. اشرف علیخانی ۳ سال حکم گرفته است.
ساعت نزدیک به ۱۲ ظهر است. دیگر نوبت خانواده یازرلو است که به تازگی دارند دوباره دور هم جمع می‌شوند. آنها هم از راه می‌رسند و در کنار دیگران منتظر می‌مانند تا نامشان خوانده شود. حامد یازرلو که خود تا دیروز در آنسوی این سالن حضور داشت و زندانی بود، حالا به ملاقات مادر آمده است. نازیلا دشتی اول اردیبهشت‌ماه از حبس سه ساله‌اش آزاد می‌شود.
خواهر شبنم مددزاده کمی بعد وارد سالن می‌شود و یک راست می‌رود برای پر کردن کارت. می گوید: ” با آزادی مشروط شبنم موافقت نشده و هم‌چنان بعد از ۳ سال مرخصی نمی‌دهند”.او هر هفته از کرج تا تهران می‌آید برای دیدار شبنم و مادر و پدرش هر چندی یک‌بار از تبریز راهی تهران می‌شوند تا شبنم را از پشت شیشه‌های کابین ملاقات کنند.
خانواده‌های کبری بنازاده و صدیقه مرادی و کفایت ملک‌محمدی هم در گوشه‌ای از سالن نشسته‌اند.
***
ساعت حدود ۱۲:۱۵ است که بلند گو شروع می‌کند به خواندن اسامی زندانیان سیاسی زن. خانواده‌ها یکی یکی می‌روند تا زندانیانشان را ببینند. امین احمدیان با خنده سرخوشانه‌ای بر لب، نگاهمان می‌کند و وارد راهروی پشتی می‌شود. بهاره هدایت ۲ سال و سه ماه از حبس ۱۰ ساله‌اش را پشت سر گذاشته است.
***
سالن خلوت می‌شود و ما در انتظار بازگشت خانواده‌ها. میان ما و آنها شاید تنها یک در فاصله باشد. اما، ملاقات که تمام شد می‌رویم توی شلوغی این شهر و آنها برمی‌گردند توی زندانشان، سرگرم کارهای تکراری روزمره.
ساعت ۱۲:۴۵ دقیقه است که خانواده‌ها از همان دری که رفته‌اند، بر می‌گردند و دوباره سالن شلوغ می‌شود. همسر عاطفه می‌گوید که ملاقات حضوری‌شان را موکول کرده‌اند به هفته آینده تا بتواند دختر خواهرش را که تازه به دنیا آمده بیاورد به ملاقات. عاطفه نبوی در خردادماه ۹۱ پس از گذراندن ۳ سال حبس بدون مرخصی از زندان آزاد می‌شود.
همه درحالی که با هم خداحافظی می‌کنند از در زندان خارج می‌شوند و می روند تا هفته بعد دوباره در همین‌جا همدیگر را ببینند.
**
خواهر ژیلا کرم زاده با آن سن و سال درحالی که گوشه خیابان منتظر تاکسی ایستاده است، با ذوق و شوق، ساکش را باز می‌کند و عروسک‌هایی که ژیلا ساخته است را نشانمان می‌دهد. می‌گوید:” خیلی سخت است. ژیلا را من بزرگ کرده‌ام. مثل بچه‌های خودم”. او به من می‌گوید که ” خواهر! ناراحت نباش. اینجا بد نمی گذرد”..” اما من ناراحتم. مثل بچه‌ام می‌ماند.” عروسک‌ها را نگاه می‌کند و چشم‌هایش برق می‌زند.

علی مطهری٬ نماینده مجلس پس از دو سال اعلام کرد: ۳۰ تا ۵۰ نفر ۳۰ خرداد ۸۸ در تهران کشته شدند


علی مطهری٬ نماینده مجلس اعلام کرد در اعتراض‌های خیابانی ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در تهران٬ ۳۰ تا ۵۰ نفر کشته شدند.
به گزارش «خبرگزاری دانشجو» وابسته به سازمان بسیج دانشجویی٬ آقای مطهری این مطلب را روز سه‌شنبه (نهم اسفند) در جریان یک مناظره انتخاباتی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بیان کرده است.
آقای مطهری گفته که جمهوری اسلامی باعث شد در جریان ناآرامی‌های پس از انتخابات ۳۰ تا ۵۰ نفر کشته شوند.
این برای نخستین‌بار است که یک نماینده مجلس شمار قربانیان اعتراض‌های روز ۳۰ خرداد سال ۸۸ را نزدیک به ۵۰ نفر اعلام می‌کند.
پیش‌تر مقام‌های جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند در جریان کل این ناآرامی‌ها حدود ۳۰ تن کشته شدند که بسیاری از آن‌ها «بسیجی» بودند.
حمید رسایی٬ عضو «جبهه پایداری» نیز در جریان این مناظره و در واکنش به گفته‌های مطهری گفته «بی‌بی‌سی بی‌شرف هم این ادعا را نکرد که بعد از انتخابات ۵۰ تا ۶۰ نفر کشته شدند.»
۳۰ خرداد ماه سال ۱۳۸۸ مردم معترض در اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در خیابان‌ها حضور یافتند که نیرو‌های نظامی به شدت آنها را سرکوب کردند.
ندا آقاسلطان نیز در همین روز به ضرب گلوله جان باخت. مقام‌های جمهوری اسلامی تاکنون حاضر نشده‌اند مسئولیت کشته شدن خانم آقاسلطان و دیگر قربانیان اعتراض‌های سال ۸۸ را بپذیرند.

بزرگداشت روز وکیل در بند ۳۵۰ توسط وکلای زندانی دراویش گنابادی


وکلای زندانی دراویش گنابادی و مدیران پایگاه خبری دروایش گنابادی به مناسبت روز وکیل در روز یک شنبه ۸ اسفند ماه مراسمی را با حضور زندانیان بند ۳۵۰ برگزار کردند.
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از مجذوبان نور، در این مراسم آقای فرشید یداللهی از وکلای دراویش گنابادی در مورد فشارهای وارده بر دراویش گنابادی در طول سال‌ها سخنرانی کرده و آن‌ها را از لحاظ حقوقی مورد بررسی قرار داده و در پایان با برگزاری مراسم جشن این روز را گرامی داشتند، گفتنی است که در این مراسم آقایان قاسم شعله سعدی و محمد سیف‌زاده که از وکلای زندانی بند ۳۵۰ هستند نیز حضور داشتند.
لازم به ذکر است که در روز سوم اسفند نیز مدیران و پرسنل زندانی پایگاه خبری دراویش گنابادی با برگزاری جشنی مشابه در این بند سالگرد روز درویش را جشن گرفته و آقایان حمید مرادی مدیر سایت مجذوبان نور به تشریح طریقت و مکتب درویشی، و مصطفی دانشجو فعال حقوق بشر و از وکلای دراویش گنابادای نیز در خصوص فشارهای وارده بر دراویش طی سالهای گذشته برای حاضرین صحبت کردند.

28 Şubat 2012 Salı

حکم ۷۴ ضربه شلاق شهرام کریمی، فعال سیاسی اجرا شد


 روز دوشنبه، هشتم اسفندماه، حکم ۷۴ ضربه شلاق شهرام کریمی، فعال سیاسی در زندان اوین به اجرا درآمد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حکم شلاق شهرام کریمی که از سوی شعبه‌ی ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباس به اتهام "اخلال در نظم عمومی" صادر شده بود، روز گذشته در محل زندان اوین به اجرا درآمد.
شهرام کریمی در تجمعات اعتراضی ۲۵ بهمن ماه سال ۸۹ به همراه ناصر کریمی، برادر و هم‌چنین خواهرشان بازداشت شد که همگی پس از گذراندن ۳ ماه حبس در قرنطینه‌ی اندرزگاه هفت و بند ۳۵۰ زندان اوین به قید وثیقه‌ی یک میلیارد ریالی موقتاً آزاد شده بودند.
حکم شلاق شهرام کریمی در حالی به اجرا درآمده است که برادر مورد اشاره‌ی وی، ناصر کریمی نیز روی گذشته برای اجرای حکم حبس خود را به زندان معرفی کرد.
ناصر کریمی به اتهام "تبلیغ علیه نظام" و "اخلال در نظم عمومی" به چهار ماه حبس تعزیری و ۵ سال تعلیقی محکوم است.
این دو تن طبق احضاریه‌ای که ۲۵ بهمن ۹۰ دریافت کرده بودند، موظف شده بودند که جهت اجرای حکم، خود را به زندان اوین معرفی کنند.

سعید سنگر، زندانی سیاسی به مکانی نامعلوم منتقل شد


 سعید سنگر، زندانی سیاسی محبوس در زندان مرکزی سنندج توسط مأموران زندان احضار و به مکان نامعلومی منتقل شد.
به گزارش موکریان نیوز، صبح روز یکشنبه سی‌ام بهمن ماه، سعید سنگر زندانی سیاسی محبوس در زندان مرکزی سنندج توسط مأموران این زندان فراخوانده و به مکان نامعلومی منتقل گردید.
به گفته‌ی هم بندی‌های این زندانی احتمالاً او را به بازداشتگاه يکی از نهادهای امنيتی انتقال داده اند.
لازم به یادآوری ست، سعید سنگر، که بیش از ده سال است در زندان بسر می‌برد، به اتهام عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران در شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج، ابتدا به اعدام محکوم شده بود که حکم پس از چندی با یک درجه تخفیف به حبس ابد تقلیل یافت.

بیانیه زندانیان سیاسی در محکومیت حکم زندان مهسا امرآبادی


جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجائی شهر با ارسال بیانیه ای حکم زندان مهسا امرآبادی، روزنامه نگار، را محکوم کردند. متن این بیانیه به شرح زیر است:
قلع و قمع آزادی های اساسی و حقوق شهروندی به ویژه آزادی بیان و مطبوعات به منظور ایجاد یک جامعه ی تک صدایی و خاموش کردن چراغ اعتراضات مدنی و مردمی برنامه ای ست که همواره به صورت جدی در دستور کار حاکمیت خودکامه قرار داشته و اینک در آستانه ی انتخابات نمایشی و فرمایشیِ مجلس بار دیگر شاهد تشدید آن هستیم. در این میانه روزنامه نگارا…ن شجاع و مستقل که در این وضعیت، وظیفه ی خطیر آگاهی بخشی و روشنگری در راستای منافع ملی را هنوز به فراموشی نسپرده اند، آماج بیشترین سرکوب ها، حبس ها، تهمت ها و شکنجه ها قرار گرفته اند.
اخیرا با خبر شدیم که خانم مهسا امرآبادی روزنامه نگار مستقلِ حامی جنبش سبز و همسر هم بندیمان آقای مسعود باستانی، از سوی دادگاه انقلاب مجموعا به ۵ سال حبس محکوم شده است.
محاکمه ی وی در شعبه ی ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباس به صورت غیر علنی و بدون حضور هیأت منصفه انجام شد. گناه بزرگ ایشان تنها دفاع از حقوق زندانیان سیاسی به ویژه همسر زندانی اش بوده و دیگر این که طی این سال ها حاضر نشده است از آزادی خواهی راستین و عدالت طلبی شهروندان ایرانی که در قالب جنبش سبز تبلور یافته است، چشم پوشی کند. گفتنی ست خانم امرآبادی در خرداد ماه سال ۱۳۸۸ هم یک بار دیگر به همراه همسرش بازداشت شده بود و در آن زمان هم به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس قطعی محکوم گردید.
ما امضا کنندگان این بیانیه ضمن محکوم کردن حکم صادره، خواستار ایجاد امنیت روانی و قضایی برای خانواده ی زندانیان سیاسی و جلوگیری از احضارها و دستگیری افرادی هستیم که اعضای درجه یک خانواده زندانیان سیاسی به شمار می روند و ناچارند در طول سال های سخت حبس و زندان، پی گیر وضعیت عزیزانشان باشند. تأسف بار تر این که برخورد با خانواده ی زندانیان سیاسی و توهین و بی حرمتی و بازداشت آنان رفتار ناپسندی ست که در حکومت گذشته نیز سابقه نداشته است.
کیوان صمیمی
رسول بداقی
عیسی سحرخیز
حشمت الله طبرزدی
مهدی محمودیان
جعفر(شاهین) اقدامی
رضا شریفی بوکانی
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی

تایید حکم ۳ سال زندان سعید جلالی‌فر در دادگاه تجدیدنظر


به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از کمیته گزارشگران حقوق بشر- حکم ۳ سال حبس تعزیری سعید جلالی‌فر، فعال حقوق کودک و عضو سابق کمیته گزارشگران حقوق بشر که پیش‌تر از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه، صادر شده بود، در دادگاه تجدیدنظر عینا مورد تایید قرار گرفت.
سعید جلالی‌فر، از اعضای “جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان”، در آذرماه سال ۸۸ بازداشت و بیش از سه ماه در بند ۲۰۹ زندان اوین نگه‌داری شد. وی سپس با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد.
جلالی‌فر در تاریخ ۸ مردادماه امسال، زمانی که جهت جلوگیری از ضبط وثیقه‌اش به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بود، بازداشت و به بند ۳۵۰ زندان اوین انتقال یافت.
وی که هم‌اکنون حدود یکسال از دوران حبس خود را سپری کرده، از حق مرخصی برخوردار محروم بوده است.
سعید جلالی‌فر هم‌چنین از دانشجویان محروم از تحصیل دانشگاه زنجان است که در “شورای دفاع از حق تحصیل” نیز عضویت داشت. وی در روزهای منتهی به انتخابات ۸۸، به همراه سایر دانشجویان ستاره‌دار در اعتراضات نسبت به سخنان محمود احمدی‌نژاد در انکار وجود دانشجویان محروم از تحصیل شرکت کرده بود.

نگرانی از وضعیت جسمی پرفسور رضا مولوی، استاد دانشگاه زندانی در بند ٣۵٠ اوین


رضا مولوی، زندانی سیاسی در بند ۳۵۰ اوین علاوه بر سن بالا و بیماری پروستات، دارای ناراحتی شدید قلبی و نوسان فشار خون می باشد و همین امر نگرانی ها را نسبت به وضعیت او افزایش داده است.
به گزارش خبرنامه از کلمه، پروفسور رضا مولوی استاد دانشگاه دارهام و صاحب کرسی مدیریت مرکز مطالعات ایران در دارهام از نخبگانی بود که به دعوت دولت ایران جهت حضور در همایش نخبگان ایرانی خارج از کشور، دو سال پیش به ایران عزیمت کرد، اما هنگامی که قصد بازگشت به انگلستان را داشت توسط وزارت اطلاعات بازداشت و پس از گذراندن ۶ ماه حبس در بند ٢٠٩ زندان اوین، توسط قاضی صلواتی رییس شعبه ١۵ دادگاه انقلاب تهران به ٣ سال حبس تعزیری محکوم و پس از تایید حکم روانه بند ٣۵٠ زندان اوین شد.
رضا مولوی در پانزدهم آبانماه ١٣٢۴ در تهران به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان البرز تهران ادامه داده و در نهایت پس از عزیمت به امریکا در آنجا به پایان رساند و بلافاصله تحصیلات آکادامیک خود را در دانشگاه اکلاهما در رشته اقتصاد و مدیریت ادامه داد و در دانشگاه MIT و در نهایت دانشگاه دارهام انگلستان موفق به اخذ مدرک دکترا در رشته علوم سیاسی و روابط بین الملل شد. دراین دانشگاه که سومین دانشگاه انگلستان به لحاظ قدمت محسوب می گردد بعنوان استاد دانشگاه و مدیر مرکز مطالعات ایران مشغول به کار شد و در این حین با تألیف سه جلد کتاب در همین رشته که به چاپ های پیاپی رسید و همچنین با نگارش ده ها مقاله آکادمیک در مجلات و نشریات معتبر، مورد توجه ویژه رسانه ها بعنوان کارشناس علوم سیاسی قرار گرفت.
وی علی رغم سن بالا و بیماری پروستات، دارای ناراحتی شدید قلبی و نوسان فشار رخون می باشد و همین امر نگرانی ها را نسبت به وضعیت او افزایش داده است.

27 Şubat 2012 Pazartesi

مرضیه رسولی با قید وثیقه از زندان آزاد شد

مرضیه رسولی روزنامه نگار که از  یک ماه و نیم پیش در بازداشت اطلاعات سپاه بسر می برد، امروز دوشنبه با تودیع وثیقه آزاد شد. 

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این روزنامه نگار، که از ۲۷ دی ۱۳۹۰ در بازداشت اطلاعات سپاه و در بند 2 الف زندان اوین بسر می برد امروز با تودیع قرار وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد. 

بر اساس گزارش ها ماموران امنیتی هنگام بازداشت مرضیه رسولی حکمی ارائه کرده بودند که در آن اتهام خانم رسولی «اقدام علیه امنیت ملی» ذکر شده بود. 

مرضیه رسولی خبرنگار حوزه کتاب و موسیقی بود که سابقه کار در چندین روزنامه از جمله شرق و اعتماد را دارد.

احضاریک فعال سابق دانشجویی دانشگاه شیراز به دادگاه انقلاب

گزارش های جدید حاکی از آن است که دلیر بارخدا، فعال سابق دانشجویی روز پنجم اسفند ماه ۱۳۹۰ از سوی دادگاه انقلاب شیراز احضار شده است. 

به گزارش دانشجونیوز، این فعال دانشجویی که در دوران تحصیل خود در دانشگاه شیراز بارها به کمیته انضباطی و نهادهای امنیتی احضار شده بود، مجددا از سوی دادگاه انقلاب شیراز احضار شده است. 

گفته می شود وی به دنبال اعتراضات به کودتای انتخاباتی در سال ۸۸ از سوی اداره اطلاعات شیراز بازداشت شده و مدتی را در بازداشت اداره اطلاعات سپری کرده و از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب به حبس تعلیقی نیز محکوم شده است. 

گزارش ها حکایت از آن دارد که این فعال دانشجویی دانشگاه شیراز در نتیجه این فعالیتها در دوران تحصیل، از ادامه تحصیل در مقطع دکتری جامعه شناسی نیز محروم شده است.

ابلاغ حکم ۳ سال حبس تعزیری به ابوالفضل قدیانی


حکم سه سال حبس دیگر برای ابوالفضل قدیانی به وی ابلاغ شد. این حکم در حالی صادر شد که این زندانی در بند ۳۵۰ اوین باید چهارم آذر ماه امسال و پس از تحمل یک سال حبس آزاد می شد.
به گزارش کلمه، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بنا بر این حکم جدید و به اتهام “توهین به رهبری” باید سه سال دیگر در زندان بماند.
آقای قدیانی با مشکلات حاد جسمی رو به روست؛ همسر این زندانی سیاسی همان زمان گفته بود که مستأصل شده و نگران است که دستگاه امنیتی بخواهد ماجرای هدی صابر را برای ابوالفضل قدیانی تکرار کند.
ابوالفضل قدیانی اولین بار در دی ماه ۸۸ بازداشت و به اتهام توهین به رییس دولت به یک سال حبس محکوم شده بود.

نامه محمد نوری زاد به مهدی خزعلی در پنجاهمین روز اعتصاب غذا


محمدنوریزاد نویسنده و جهادگر در نامه ای دیگر به مهدی خزعلی زندانی سیاسی در بند ۳۵۰ اوین که ۵۰ روز است در اعتصاب غذا به سر می برد نوشته است: مهدی عزیز، نیستی ببینی: جسم شهر را آذین بسته اند، و روحش را با چاقوی نازک انشقاق، شقه شقه کرده اند. شهر را برای انتخابات جمعه ای که در راه است، آراسته اند. با همان شعارها و چهره های تکراری. انتخاباتی که به دور از تمایل و خواست و حضور و رضایت میلیونها معترض به سمت همان جایی که باید برود شتاب می کند.
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از کلمه در بخشی از این نامه آمده است: مهدی عزیز، من نمی گویم اعتصابت را بشکن، نه، اما به این بیندیش که برای کرکس ها فرقی نمی کند که این لاشه متعلق به ردپای هزار هزار شهید و هزار هزار انسان آرزو به دل باشد، یا جنازه ی مهدی خزعلی. وقتی جماعتی بلندگو به دست می گیرند و با فریاد شهید و ایران و ایرانی و آینده، برای خود بساط می آرایند و به روح هر چه شهید و روان هرچه ایرانی و شهروند این سامان خراش می اندازند، خراش انداختن به جسم تو که برای آنان دشوار نیست. برای جماعتی که ضایعه را در چهارستون این کشور می بینند و آن را آرامش و امن تبلیغ می کنند، دفن خواسته های تو و یک ملت که برایشان سنگین نیست.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
نیستی ببینی!
مهدی عزیز، نیستی ببینی: جسم شهر را آذین بسته اند، و روحش را با چاقوی نازک انشقاق، شقه شقه کرده اند. شهر را برای انتخابات جمعه ای که در راه است، آراسته اند. با همان شعارها و چهره های تکراری. انتخاباتی که به دور از تمایل و خواست و حضور و رضایت میلیونها معترض به سمت همان جایی که باید برود شتاب می کند.
مهدی عزیز، نیستی ببینی حداقل پانزده میلیون معترض، به تماشا ایستاده اند. و میدان داران عرصه ی شعار، که عرصه را خالی از رقیب یافته اند، چه هیاهوها که نمی کنند. در شعارهای تبلیغاتی، یکی از شعارگران به افق روشن کشورمان اشاره کرده، دیگری از آینده ای که پیشرفت های ما رشک دیگران را برانگیزد، و آن یکی از ایجاد شغل، این یکی از صادرات غیرنفتی، این روحانی از هویت دینی، دیگری از عزت، خلاصه شعار از پس شعار. همان که مرسوم این سالهای ما بوده است. چه بگویم که معرکه ای پرداخته اند ماورایی! بیا و بنگر!
مهدی عزیز، نیستی ببینی تن و بدن کشورمان ایران را چگونه به دندان می کشند. آن یکی به اسم سردار، این یکی به اسم طرفدار، آن یکی به اسم روحانی، این یکی به رسم جسمانی.
مهدی عزیز، نیستی ببینی ما به کاری دست یازیده ایم که هیچ کشوری بدان روی نمی برد. ما با راهی کردن این انتخابات، علناً به آن پانزده میلیون نفر دهن کجی می کنیم و رو به آنان می غریم: گور پدر همه ی شما. چه در انتخابات شرکت بکنید و چه نکنید. و البته ته دلشان می گویند: چه بهتر. عرصه به تمامی در اختیار خودمان است. عرصه که می گویم، تو برو به هر سوراخ فراخی بنگر که بیخ گوش قانون حفر کرده اند تا از همان سوراخ، لاشه ی فرصت های کشور را به دوش برند و بساط خود بیارایند.
مهدی عزیز، من نمی گویم اعتصابت را بشکن، نه، اما به این بیندیش که برای کرکس ها فرقی نمی کند که این لاشه متعلق به ردپای هزار هزار شهید و هزار هزار انسان آرزو به دل باشد، یا جنازه ی مهدی خزعلی. وقتی جماعتی بلندگو به دست می گیرند و با فریاد شهید و ایران و ایرانی و آینده، برای خود بساط می آرایند و به روح هر چه شهید و روان هرچه ایرانی و شهروند این سامان خراش می اندازند، خراش انداختن به جسم تو که برای آنان دشوار نیست. برای جماعتی که ضایعه را در چهارستون این کشور می بینند و آن را آرامش و امن تبلیغ می کنند، دفن خواسته های تو و یک ملت که برایشان سنگین نیست.
مهدی گرامی، بجای فروخفتن و خاموشی، بپای خیز و انرژی ات را برای فرداهای پرحادثه ی این سرزمین فلک زده ذخیره کن. مردن را برای آنانی بگذار که مستحق مرگ اند. آنانی که خود بخود با اعمال و رفتارشان به سوی مرگی محتوم پیش می دوند. تو بمان برای فردایی که به تو چشم دارد.
مهدی عزیز، قبول که با مرگ اینچنینی تو، زندگی بر درِ این ملک خواهد کوفت، اما اگر زنده بمانی، زندگی با همه ی عشوه های فرحبخش خود به پیشباز ما خواهد آمد. در کوفتن کجا و فرحبخشی زندگی کجا؟ تو اگر زنده بمانی، ما با تو یاد خوبان این سرزمین را و یاد همت ها و باکری ها را زنده خواهیم کرد و لقمه های چرب و شیرین را از گلوی مکاران بیرون خواهیم کشید، اما تو اگر بروی، خشم های ما به فرسودگی منجر خواهد شد. تو اگر بمانی ما با هم به ترسیم آینده خواهیم نشست، تو اگر بروی ترسیم آینده دچار خفگی خواهد شد.
مهدی گرامی، من هم اگر جای تو بودم به همین راهی می رفتم که تو می روی، اما بمان و فراتر از خودت وافقی که متصور آنی، به مردمی بیندیش که آن سوتراز تمایل واراده ی تو، خواستارحیات وسرزندگی تواند. بویژه خانواده ات. که همچنان تو را درکنار خود می خواهند. تا بمانی و بنویسی و اعتراض کنی. خانواده ای که پا به پای تو این راه را پیموده و همچنان مهیای پیمودن است. شاید بگویی حیات و سرزندگی من همین است. که بمیرم پیش از آنکه مرا بکشند. می گویم: گرامی، میوه ی نارس را مچین. بگذار این ثمربرسد. که اگر وقتش رسید، خودش به یک نسیم فرو می افتد. شتاب مکن. شتاب، گاه آسیب زا نیز هست.
و یک کلام: به کوری چشم آنانی که مرگ تو را خواهانند، بمان و بنویس و اعتراض کن!
محمد نوری زاد/ هشتم اسفندماه سال نود

فرزند دکتر علی اکبر سروش: به پدرم و بقیه زندانیان گفته اند تقاضای عفو بنویسید، آزاد می شوید


دختر دکتر علی اکبر سروش، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت استان مازنداران با اظهار اینکه از پدرش و دیگران زندانیان سیاسی زندان “متی کلای بابل” خواسته شده تا تقاضای عفو بنویسند به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« ما از ایشان و بقیه زندانیان سیاسی متی کلا شنیدیم که تقریباً سه هفته پیش، به آنان گفته شده که شما متنی بنویسید و برای عفو خود تقاضا کنید. اما همه این زندانیان گفته اند که ما حتی اگر ده سال هم اینجا باشیم، به مسئولین هیچ چیز جهت عفو و تخفیف و آزادی نخواهیم نوشت، اگر می خواهند آزاد کنند، خودشان باید متوجه اعمال ناروایشان باشند و این کار را انجام دهند.»
دکتر علی اکبر سروش عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت مازندران، رئیس اداره آموزش و پرورش شهرستان بابل در دوران اصلاحات و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم و فنون بابل بود. او در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۸۸ بازداشت و پس از تحمل ۴۷ روز سلول انفرادی با قرار وثیقه از زندان آزاد شد. این استاد دانشگاه به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب شهرستان بابل به ریاست قاضی باقریان به ۱۵ ماه حبس تعزیری محکوم شده بود که در دادگاه تجدید نظر این حکم به ۴ ماه حبس تعزیری کاهش یافت. او روز دوشنبه ۵ دی ماه امسال برای اجرای حکم به زندان متی کلای بابل احضار شد.
مطهره سروش، دختر علی اکبر سروش با اشاره به واهی بودن اتهام پدرش به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« هیچ مدرکی در خصوص هیچکدام از اتهام های ذکر شده در پرونده ایشان نیست و همه صحبت ها و فعالیت های پدر همیشه در چارچوب قانون بوده است. اما مسئولین پرونده با برگزاری دادگاه فرمایشی و در حالی که قاضی پرونده از استقلال کافی برخوردار نبود، برایشان حکم حبس تعزیری صادر کردند.»
دختر علی اکبر سروش با اشاره به اینکه پدرش و بعضی دیگر از زندانیان طبق قانون باید آزاد شوند اما مسولان از این امر خودداری می کنند، گفت:« پدر من چون مدتی است نیمی از زمان حبسشان را طی کرده اند، طبق قانون می توانند از حق آزادی برخوردار شوند اما مسئولین به این خواسته قانونی جواب منفی داده اند. آریا آرام نژاد نیز نیمی از زمان حبسش را گذرانده اما به او گفتند که اجازه استفاده از این حق را ندارد. امیدوارم مسئولین به این روند ممانعت از اجرای کامل قانون پایان دهند. همچنین این حق یک زندانی است که ملاقات حضوری با خانواده اش داشته باشد اما مسئولین حتی از دادن این حق به علیرضا فلاحتی و دختر کوچک سه ساله اش نیز ممانعت می کنند. این طور به نظر می رسد که قصد هدف آنان فقط زندانی کردن این عزیزان در آستانه انتخابات نیست بلکه قصد آنان شکنجه روحی این زندانیان است.»
مطهره سروش در خصوص آخرین وضعیت پدرش در زندان گفت:« ایشان در آخرین تماس تلفنی که با من داشتند، برای چندمین بار گفتند که در میان مجرمانی است که جرم های خطرناک و سنگینی دارند و وقتی به جرم برخی از آنان اشاره کرد بسیار تکان دهنده و وحشت انگیز بود. من بسیار نگران این وضعیت هستم و نمی دانم چرا زندانیان عقیدتی و سیاسی ما باید در بین افرادی باشند که هیچ تناسبی میان جرم آنان و اتهام پدر من و بقیه زندانیان سیاسی نیست.»
چندی پیش خانواده های زندانیان سیاسی زندان متی کلا بابل با انتشار بیانیه ای به رفتار نامناسب مسولان زندان در سالن ملاقات اعتراض کردند، مطهره سروش که همراه با مادرش یکی از امضا کنندگان این بیانیه بود در توضیح بیشتر رفتار مسولان زندان گفت:« من دوبار با پدر ملاقات کابینی داشتم و در این دوبار شاهد رفتارهای غیرمتمدنانه و توهین آمیز مسئولین و سربازان آنجا بوده ام. از بدو ورود، در مدت زمان نشستن های طولانی در سالن انتظار، به گونه ای برخورد می شود که گویی همه مردم زندانیان آنها هستند و حق دارند به هر نحوی با آنان سخن بگویند و آنها را مورد خطاب قرار دهند. بعد از تحویل گرفتن شناسنامه، متأسفانه در رفتاری بسیار بدوی، به دست هایمان مهر می زدند که باعث رنجش خاطر همه خانواده ها شده بود. حتی سربازانی که آنجا هستند با الفاظی غیر محترمانه و توهین آمیز صحبت می کردند. ما از همان دفعه اول که مهر بر دستمان زدند اعتراض کردیم اما توجهی نکردند. بعد از انتشار بیانیه گویا اندکی رفتارشان بهتر شده است.»
دختر علی اکبر سروش در خصوص مشکلات دیگری که زندانیان در داخل محوطه زندان با آن درگیر هستند، گفت:« همچنین بر اساس اطلاعی که از خانواده ها دارم، برخی زندانیان غیرسیاسی مستمراً قصد تحریک زندانیان سیاسی و برآشفته کردن آنان را دارند تا با ایجاد درگیری و ناآرامی، زندانیان سیاسی تحت فشار و انفرادی قرار بگیرند. واقعا جای سؤال است که بعضی کارمندان زندان و زندانیان که چنین شیوه هایی را پیش گرفته اند از چه مقام مسئولی دستور می گیرند؟»

آخرین وضعیت دو زندانیان سیاسی محکوم به اعدام در بند ۳۵۰ زندان اوین


به گزارش خبرنامه از”فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران” در ادامه‌ی تشریح وضعیت و شرایط زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی در قالب برنامه « به یاد زندانیان سیاسی ایران هستیم » ، این بار تصمیم گرفتیم بنا به ضرورت دو تن از زندانیان را مد نظر قرار دهیم که با حکم اعدام روبه‌رو شده‌اند. در این روز‌ها که حاکی از ارجاع حکم اعدام سعید ملک پور به بخش اجرای احکام اوین می باشد و خطری کاملا جدی جان این زندانی را تهدید می‌کند. از این رو باوجود اینکه مطالب در مورد وی به خوبی در رسانه‌ها کار می‌شود، وظیفه خود دانستیم که به معرفی کامل او پرداخته و به تحقیق نکاتی را به اندوخته‌های قبلی بیفزاییم.
سعید ملک پور :
با نبوغ و پشتکار خود به دانشگاه صنعتی شریف راه پیدا کرده و موفق به اخذ مدرک کارشناسی از این دانشگاه می‌گردد. در ادامه پشت سر گذاشتن پله‌های ترقی با دریافت پذیرش از دانشگاه « ویکتوریا » در کانادا، راهی این کشور شده و آینده خود را در آنجا می‌بیند. نامش سعید ملک پور است و اکنون در انتظار اجرای حکم اعدام در بند ۲- الف زندان اوین روز را به شب می‌رساند !!!
سعید ملک پور متولد ۱۳۵۴ در تهران و مقیم کشور کانادا است. هنگامی که در تاریخ ۱۱/۷/۸۷ به دلیل ملاقات با پدر بیمارش به ایران بازمی‌گشت هرگز به ذهنش خطور نمی‌کرد که دو روز بعد به اتهامی دروغین بازداشت خواهد شد و در ادامه محکوم به اعدام.
وی دو روز بعد از ورود به ایران در تاریخ ۱۳/۱۱/۸۷ ، حوالی میدان ونک تهران توسط ماموران لباس شخصی سپاه بازداشت و به بند ۲- الف سپاه واقع در زندان اوین منتقل شده و به مدت ۳۲۰ روز در سلول‌های انفرادی نگهداری می‌شود. در جریان بازجویی‌ها در این مدت اتهام طراحی سایت‌های غیر اخلاقی به او زده شده و ملک پور در این زمان تازه متوجه می‌شود از یکی از برنامه‌هایی که توسط او در مدت‌ها پیش نوشته شده بدون اطلاعش در طراحی یک سایت غیر اخلاقی استفاده کرده‌اند. اما تیم بازجویی وی که تنها به دنبال معرفی یک متهم در این پرونده است تا مسئولیت را از دوش خود بردارد، این توضیح را نپذیرفته و تحت فشار و شکنجه ملک پور را وادار به اعتراف تلوزیونی کرده و پرونده را به دادگاه می‌فرستد.
سعید ملک پور بعد از ۳۲۰ روز انفرادی به سلول‌های چند نفره بند ۲- الف فرستاده شده و سپس با گذشت ۱۲۰ روز در تاریخ ۳۰/۹/۸۸ به مدت ۴۸ روز به سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل می‌شود. در تاریخ ۱۹/۱۱/۸۸ به بند عمومی ۳۵۰ برده شده و با گذشت حدود یک سال بار دیگر به سلول‌های انفرادی بند ۲- الف فرستاده می‌شود و حدود شش ماه را در انفرادی می‌گزراند تا اینکه نهایتا حدود پنج ماه پیش به سلول‌های چند نفره بند ۲- الف منتقل شده و اکنون در این سلول‌ها به همراه بهزاد نبوی و عبدالله رمضانزاده زندانی است.
اکنون که حکم اعدام وی به اجرای احکام اوین فرستاده شده خبر می‌رسد که مرتبا او را تحت فشار قرار می‌دهند تا بار دیگر جلوی دوربین رفته و اعترافات دیگری که برایش تهیه شده است را بازخوانی کند و حتی اخیرا به این دلیل که حاضر به انجام این کار نشده، تحدید کرده‌اند اگر به درخواست‌هایشان پاسخ مثبت ندهد خواهرش را نیز به دلیل مصاحبه با رسانه‌های خارجی بازداشت می‌کنند.
همه‌ی این دلایل سبب شده است که سعید ملک پور در وضع روحی بسیار بدی قرار گیرد که این مورد در آخرین تماس با خانواده کاملا مشهود بوده است.
اکنون خانواده ملک پور در آغوش گرفتن سعید را تنها آرزو می‌کنند، حتی اگر شده در یک ملاقات حضوری.
غلامرضا خسروی سوادجانی :
غلامرضا خسروی متولد ۲۴/۴/۴۴ در آبادان بوده و قبل از بازداشت در شهر اصفهان سکونت داشته است. در زمینه شغلی نیز متخصص عملیات جوشکاری و نصب تجهیزات صنعتی می‌باشد.
سابقه فعالیت سیاسی خسروی به مبارزه علیه حکومت پهلوی و قبل از انقلاب باز می‌گردد که در این راستا پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۷ به « سازمان مجاهدین خلق ایران » پیوسته و مبارزه خود را این بار با رژیم مرتجع جمهوری اسلامی ادامه داده است. این فعالیت‌ها در مرداد ماه سال ۶۰ منجر به بازداشت در شهر کازران شده و او را مجبور به تحمل ۵ سال حبس در زندان‌های سپاه پاسداران آن شهر کرده است. خسروی به دلیل ادامه فعالیت‌های خود به صورت ارتباط با شبکه تلوزیونی « سیمای آزادی» بار دیگر در تاریخ ۵/۱۲/۸۶ در محدوده مس سرچشمه رفسنجان (محیط کارش) توسط ماموران اطلاعات کرمان دستگیر شده و به بازداشتگاه اطلاعات استان منتقل می‌گردد. در بازجویی‌های غیر انسانی با اتهامات جاسوسی و کمک مالی به مجاهدین خلق مواجه شده و در آبان ماه سال ۸۷ در رفسنجان محاکمه و به سه سال حبس تعذیری و سه سال تعلیقی محکوم می‌شود که این حکم مورد اعتراض وزارت اطلاعات قرار گرفته و پرونده به دادگاه تجدید نظر کرمان فرستاده شده که در جریان آن سه سال تعلیق نیز به تعذیر تبدیل شد. لازم به ذکر است که وی در تمام این مدت یعنی حدود یک سال در سلول انفرادی نگهداری می‌شد.
در ادامه شکایتی جدید از سوی وزارت دفاع مطرح و پرونده به تهران کشانده شد و این موضوع سبب گردید که ۹ ماه دیگر نیز خسروی را در سلول انفرادی زندان ۶۴ وزارت دفاع نگهدارند. پس از بازجویی‌های طولانی در تاریخ ۸/۹/۸۸ توسط قاضی پیر عباسی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب جلسه محاکمه برگزار و اتهام محاربه مطرح شده از سوی دادستان بررسی و رای به عدم صلاحیت دادگاه داده شد که این حکم از سوی دیوان عالی کشور رد و این شعبه مجبور به تشکیل مجدد جلسات دادگاه در سال‌های ۸۸ و ۸۹ و نهایتا صدور حکم اعدام در آذر ماه سال ۸۹ گردید. این حکم نیز با تشخیص نقص در پرونده توسط دیوان عالی بار دیگر به شعبه ۲۶ فرستاده شد و پس از محاکمه سری سوم باز هم در آبان ماه سال ۹۰ حکم اعدام صادر گردید.
قابل توجه است که غلامرضا خسروی در تمام این مدت یعنی بیش از ۲۰ ماه در سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰ اوین نگهداری می‌شد که این به غیر از دوران انفرادی در کرمان و بازداشتگاه ۶۴ وزارت دفاع است.
همسر و پسر ۱۵ ساله خسروی در این مدت تنها سالی دو بار اجازه ملاقات با او را داشته‌اتد.
با تشکر از تمامی دوستانی که در این راه ما را یاری کرده و می‌کنند.

26 Şubat 2012 Pazar

بازداشت عرفان شجاعی، شهروند بهایی ساکن کرمان


- یکی از شهروندان بهایی ساکن کرمان به نام عرفان شجاعی توسط نیروهای ستاد خبری اطلاعات در صبح روز دوشنبه یکم اسفند ماه بازداشت شده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نیروهای ستاد خبری اطلاعات عرفان شجاعی را در خارج از منزل بازداشت کرده و سپس به منزل ایشان رفته و بعد از تفتیش محل مذکور کامپیو‌تر و تعدادی کتاب و سی دی را ضبط کردند.
بنا به اعلام مسئولان دادسرای کرمان، بازداشت آقای شجاعی در رابطه با پرونده‌ی ۳ شهروند بهایی کرمانی دیگر به نام‌های بختیار راسخی، فرحناز نعیمی و فرین راسخی که ۱۶ دی ماه بازداشت شده بودند؛ می‌باشد.
لازم به توضیح است در شب ۱۶ دی ماه که مراسم گرامی داشت روز "جوانان بهایی ایران" در منزل آقای راسخی برگزار می‌شد عرفان شجاعی ناظم مجری آن مراسم بود.
گفتنی ست که هم اکنون پس از گذشت ۷ روز از بازداشت از محلی که این شهروند بهایی در آنجا به سر می‌برد هیچ اطلاعی در دست نیست و وی هیچ تماسی با خانواده خود نداشته است.

رد درخواست عفو عبدالرضا قنبری، زندانی سیاسی محکوم به اعدام


 با رد درخواست عفو عبدالرضا قنبری، در کمیسیون عفو و بخشودگی دادگستری کل استان تهران، این معلم زندانی در معرض اجرای حکم اعدام قرار گرفت.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عبدالرضا قنبری معلم ادبیات فارسی یکی از مدارس پاکدشت، استاد دانشگاه و از بازداشت شدگان اعتراضات ششم دی ماه سال ۸۸ (عاشورا) است که به اتهام محاربه از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به به اعدام محکوم شد.
وی سپس در روندی پر ابهام، بدون طی پروسه‌ی قانونی و توجه به حق اعتراض و فرجام خواهی‌اش در شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران به ریاست قاضی زرگر در فاصله چند روز مجددا با حکم مرگ مواجه شد و قطعیت حکم خود را دریافت کرد.
این در حالیست که آقایی قنبری امید داشت با ارائه‌ی درخواست عفو به کمیسیون عفو و بخشودگی دادگستری کل استان تهران با در نظر گرفتن تمام موارد نقض حقوق و محتوایی پرونده حکم صادره متوقف و مورد بازنگری قرار گیرد؛ اما با رد درخواست نامبرده این حکم هر زمانی پس از اخذ استیذان از رییس قوه قضائیه قابل اجرا است.
این زندانی سیاسی که در حال حاضر در بند ۳۵۰ زندان اوین محبوس است، به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران به اعدام محکوم شده است. لازم به ذکر است نامبرده در زمان بازداشت و بازجویی مورد ضرب و شتم، بدرفتاری و اخذ اقاریر غیر واقعی قرار گرفته بود و از حقوق ابتدایی همچون دسترسی به وکیل و تماس با خانواده محروم مانده بود.

بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
  • ماده ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر فردی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.
  • بند ۱ ماده ۶ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: حق زندگی از حقوق ذاتی شخص انسان است. این حق باید بموجب قانون حمایت بشود. هیچ فردی را نمی‌توان خودسرانه از زندگی محروم کرد.
  • بند ۲ ماده ۱ دومین پروتکل اختیاری میثاق بین المللی حقوق سیاسی و مدنی به منظور الغای مجازات مرگ: کشور‌ها، تمام اقدامات لازم را در جهت منسوخ کردن مجازات مرگ در قلمرو قضائی خود، بعمل آورند.

پرستو دوکوهکی با سپردن وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی آزاد شد


پرستو دوکوهکی، وبلاگ‌نویس و پژوهشگر اجتماعی که از یک ماه و نیم پیش در زندان اوین بازداشت بود، امروز هفتم اسفندماه به قید وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.

سپاه پاسداران، روز گذشته اتهام خانم دوکوهکی و چندین نفر دیگر را، همکاری با بی‌بی‌سی فارسی اعلام کرده بود.
این در حالی است که بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید که کسی در ایران با این شبکه همکاری نمی‌کند.
خانم دوکوهکی روز ۲۵ دی ماه در محل سکونتش دستگیر شد و گفته می شد که در بند ۲ الف زندان اوین، بندی که زیر نظر سپاه پاسداران است، نگهداری می شد.

فرزند عبدالفتاح سلطانی: از پدرم خواسته‌اند علیه کانون وکلا و خانم عبادی مصاحبه کند


عبدالفتاح سلطانی، یکی از چند وکیلی است که در حال حاضر در زندان به سر می‌برد اما با وجود برگزاری دادگاه هنوز حکم قاضی به او ابلاغ نشده است.
اساس اتهامات علیه سلطانی که از روز ۱۹ شهریور ماه در بازداشت به سر می‌برد، شرکت در تاسیس “کانون مدافعان حقوق بشر ایران”، دریافت جایزه حقوق بشر شهر نورنبرگ آلمان و مصاحبه با رسانه‌ها درباره وضعیت موکلانش است.
مائده سلطانی، فرزند این وکیل زندانی در گفت‌وگو با جرس از فشارهای وارده برای انجام مصاحبه‌های خلاف واقع خبر می‌دهد و می‌گوید: به پدرم گفته بودند که علیه کانون وکلا و خانم عبادی مصاحبه کند. در واقع از او خواسته بودند که صحبت از امر خلاف واقع کند و پدرم هم قبول نکرده است. چون هیچ علتی وجود ندارد که او علیه کانونی که خود جزو هیات موسسان‌اش بوده و همه فعالیت‌هایش نیز قانونی بوده مصاحبه کند . این را پدرم هم در دادگاه گفته و هم همیشه در ملاقات‌هایش بر آن تاکید می‌کند.
به گفته‌ی دختر این فعال حقوق بشر با وجود مراجعات مکرر وکلا و خانواده هنوز حکم دادگاه به آنان ابلاغ نشده است. وی اضافه می‌کند: آقای پیر عباس، پیش‌تر گفته بود سه روز پس از برگزاری دادگاه پدرم یعنی هجدهم بهمن ماه، رای او را صادر کرده ولی در مرحله تایپ متوقف شده است. گویا این توقف همچنان هم ادامه دارد!
مائده سلطانی می‌گوید: قای سلطانی در دادگاهش شرکت نکرد چون آن را به علت نداشتن هیات منصفه و علنی نبودن غیر صالح می دانست. قاضی دادگاه هم گفت که من همه این مطالب را می نویسم و رای خود را صادر می کنم و شما در دادگاه تجدید نظر از خوتان دفاع کنید. اما الان نزدیک دو ماه از این ماجرا گذشته و هنوز رای ابلاغ نشده است. هفته گذشته وکلا برای پرونده پدرم باز هم مراجعه کرده‌اند و باز هم جوابی نگرفتند. یک روز می‌گویند تایپیست رفته مکه و حکم هنوز تایپ نشده و یک روز دیگر بهانه‌ای دیگر برای نبود تایپیست می‌آوردند. به هر شکل هر بار با گفتن دلیلی نامعقول از دادن جواب طفره می‌روند. در آخرین جواب به یکی از وکلا گفته‌اند دو هفته دیگر بیاید و سر بزند شاید حکم آماده باشد.
او درباره محل نگهداری پدرش نیز گله‌مند است و می‌گوید: فضایی که پدرم در آن به سر می‌برد کوچک است و خودش می‌گوید فضای بسیار کمی برای تحرک دارد و این موضوع برای او که اهل ورزش و تحرک است آزار دهنده است. با این حال قاضی پیر عباس به یکی از وکلا گفته که دستور انتقالش را نمی‌دهم و به رغم پی‌گیری وکلا، از دادن جواب قانونی هم طفره می‌رود.
فرزند این وکیل دربند گرچه شرایط روحی پدرش را “بسیار خوب” و “قوی” توصیف می‌کند اما تاکید دارد که او “لاغرتر شده و بیماریش در زندان شدیدتر شده” است.
عبدالفتاح سلطانی از بیماری گوارشی، هموروئید و روده در رنج است و به گفته دخترش شرایط زندان و استرس بر شدت این بیماری‌ها و دردها افزود است و مسئولان زندان حتی از پذیرفتن داروهایی که توسط خانواده برایش برده می‌شود سر باز می‌زنند.
مائده سلطانی همچنین از نامه‌نگاری‌های بی‌نتیجه مادرش می‌گوید: نامه های مادرم به مراجع قانونی مبنی بر رسیدگی به پرونده پدرم در یک شعبه بی‌طرف و تبدیل قرار وی و همین‌طور برگرداندن وسایل ضبط شده از منزل‌مان همه بدون جواب مانده‌اند.